بدون عنوان
امروز شوشو ازسرکار دیر اومد حوصلم سررفته بود فردام جمعه س..ازصبح دریغ ازیه زنگی که به خونمون بخوره دیشب تا صب نخوابیدم بیچاره شوشو هم نخوابیدنمیدونم امروز سرکار چطوری کار کرده مگه ناله های من دیشب گذاشت بخوابه دیشب نفسم بالانمیومدنصف شبم شکمم سفت شده بودفقط گریه میکردم خدایا سایه شوشورو بالای سرمنو جوجوام نگه دار..داره سخت میگذره خدا کنه این چند ماه هم به خوبی وسلامتی بگذره وبه هفته 38 برسیم الهی آمین دیشب توجام دراز کشیده بودم نمیدونم جوجوان دارن تکون میخورن ؟قربونشون برم همه زندگی منو بابایین هرچی سریع بگذره اون روز بیاد که ببینیمشون که چه فسقلی هایی بودن اینقدر من وبابایی رو اذیت کردن نمیدونم بعضی وقتا تاریخ زایما...
نویسنده :
مامانی
18:11