آغاز هشت ماهگی
بسم الله الرحمن الرحیم
وان یکادو الذین کفروا
لیز لقونک بابصارهم لما سمعو الذکر
ویقولون انه لمجنون
وماهوالاذکرللعالمین
امروزکه اینو براتون مینویسم وارد هشت ماهگیتون شدین ایشالا که این ماهم به خوشی وسلامتی سپری کنیم وشماعزیزای دل مامان و بابا بیاین بغلمون ...وای خدا عجب حسیه حتی فکرشم خوشگلو روح بخشه چه برسه به واقعیتش قربونتون بشم توت فرنگیای من
دیروز وقت دکتر داشتم خیلی دلم میخواست که دکتر بنویسه سونو گرافی و من و بابایی بتونیم ببینیمتون دل تو دلم نبودکه همینطوریم شد ودکتر سونو گرافی نوشت و رفتیمو دیدیمتون اللهی که قربونتون بشم چه وروجکایی شدین ماشالا همه چیتون خوب بود به لطف خدا.. 30 هفتتون شده یعنی 7 یا 8 هفته دیگه قدم به یه دنیای جدید میزارین وزن دخملی 1400 بود وزن پسملی هم 1300 بود هرچی تصویر سونو رو نگاه میکردم چیزی سردر نیاوردم ولی خوب راضی کننده بود همین که دوباره صدای قلبتون رو شنیدم ودوباره همه سختی ها فراموشم شد ولی توت فرنگی های مامان احساس میکنم وزنتون کمه اخه بمیرم دیگه بیشتر از این نمیتونم غذابخورم تو روخدا تو این مدت که مونده خوب وزن بگیرین از وقتی که اضافه کاری بابایی شروع شده ودیر میاد منم کم غذا شدم صبح وقتی بابایی میره شماهم انگاری که میدونین ساکت میشین وقتی من غصم میگیره یه تکونایی میخورین ومنو از تنهایی در میارین ولی وقتی که دیگه بابایی برمیگرده شما شروع میکنید به وول خوردن درحد تیم ملی ..منم نمیدونم ناراحت بشم یا خوشحال اخه قربونتون بشم شما ازکجا میدونین کی بابایی میره کی میاد
خلاصه بگم که من وبابایی خیلی دوستون داریم مواظب همدیگه باشین سر موقع دنیا بیاین وشماروهم فقط به خدا میسپرم..تولد بچه های مامان مهسا هم خیلی خوشحالم کرد